- کارشناس رسمی دادگستری حسابداری - حسابرسی
- info@alishekarshekan.ir
- 09122084558
کارآفرینی استارت اپی، دنیایی مهیج و سرشار از فراز و فرودهای متعدد است که هر ذهن خلاق و کنجکاوی را به خود جلب میکند. اما این دنیای رمزآلود، جذابیتهای خاصی هم برای سرمایهگذاران جسور و ریسکپذیر دارد. موفقیت در تجاریسازی یک ایده نوآورانه، به معنای بازگشت سرمایه چند برابری است که هر سرمایهگذاری دوست دارد تا در این سود هنگفت شریک باشد.
در سوی مقابل، شکست در تجاریسازی ایده که میتواند ناشی از مشکلات فنی، عدم توجه به زمان مناسب عرضه فناوری، عدم تطابق با نیازهای بازار و حتی مشکلات مرتبط با جذب سرمایه کافی باشد، همه آرزوها و آمال بنیانگذاران و سرمایهگذاران را با شکست مواجه کرده و عملاً سرمایههای صرف شده را بر باد میدهد.
سؤال اینجا است که یک کسبوکار نوپا و فاقد هر گونه جریان درآمدی (و محصول) را چگونه میتوان ارزیابی و ارزشگذاری نمود؟ چه پارامترها و فاکتورهای کلیدی را باید مدنظر قرار داد؟ از آن مهمتر باید به این موضوع فکر کرد که، روش ارزشگذاری استارت اپها چیست کیفی است یا اینکه روشهای کمی و کارآمد هم برای این کار وجود دارد؟
در این مقاله، با تمرکز بر دو پرسش نخست، مروری اجمالی بر فرآیند روش ارزشگذاری استارت اپها چیست، داشته و برخی اشتباهات رایج در این مسیر را معرفی میکنیم.
ارزیابی یک کسبوکار در شروع فعالیت، یعنی زمانی که کسبوکار هنوز به سوددهی نرسیده است، کاری دشوار و پیچیده است. اما این کار، به دلیل ماهیت فعالیتهای استارت اپی، یکی از الزامات کلیدی برای بنیانگذاران و سرمایهگذاران خطرپذیر محسوب میشود. آنها باید استارت اپ را از منظر فاکتورهای مهمی همچون تیم مدیریتی، روند بازار و تقاضا برای محصول، ریسکهای فنی و بازاریابی و همچنین بودجه لازم برای توسعه محصول، مورد بررسی قرار داده و سپس توافقات لازم را صورت دهند.
جالب اینجا است که پس از ارزیابی همه این موارد و حتی با مؤثرترین فرمولهای ارزیابی هم، بهترین چیزی که میتوانید به آن امیدوار باشید، تنها یک برآورد است؛ برآوردی که شاید با واقعیت هیچ تطابقی نداشته باشد! البته باید به یاد داشت که اگر چیزی غیر از این بود، یعنی تکلیف همه حسابوکتابها و آینده کسبوکار واضح بود، این به معنای ریسک صفر خواهد بود، چیزی که در استارت اپها معنا و مفهومی ندارد.
باید توجه داشت که این موضوع، نباید مانع از ارزیابی یک استارت اپ گردد. در یک تمثیل زیبا، روش ارزشگذاری استارت اپها چیست را باید اینگونه پاسخ داد که همچون غواصی در اقیانوسی ناشناخته است که میتواند ما را در درک و شناخت زیباییهای رمزآلود کسبوکارهای نوپا یاری دهد.
در اولین گام، تفاوت بین ارزشگذاری یک استارت اپ و یک کسبوکار بالغ را باید بدانیم؛ برخلاف استارت اپها، به ویژه کسبوکارهای حاضر در مراحل اولیه فعالیت، یک کسبوکار بالغ میتواند فهرستی از حقایق و ارقام مالی را بهعنوان پشتوانه ارزشگذاری خود ارائه نماید. این جریان ثابت درآمدی و سوابق مالی قبلی، محاسبه ارزش کسبوکار را آسانتر میکند. احتمالاً شما هم با برخی پارامترهای اصلی این نوع از ارزشگذاری، همانند میزان فروش، مالیات، نرخ استهلاک و … آشنا هستید!
با این حال، ارزشگذاری یک شرکت نوپای بدون درآمد، با چالشهای قابل توجهی همراه است. در اینجا باید فاکتورهای دیگری را مدنظر قرار داد. بررسیها نشان میدهد که در اغلب موارد، استارت اپها به گونهای ارزشگذاری میشوند که دو طرف ماجرا (بنیانگذاران و سرمایهگذاران) از وضعیت راضی نیستند. به عبارت بهتر، بنیانگذاران آنچنان که انتظار داشتند، دریافت نمیکنند و سرمایهگذاران هم بیش از آنچه در ابتدا خواهان سرمایهگذاری بودند، پرداخت میکنند. این نارضایتی دوجانبه، به دلیل ماهیت چالشبرانگیز ارزشگذاری استارت اپها است که باید بر مبنای برخی فاکتورهای کیفی و اغلب مبهم انجام گیرد.
اگر از خود میپرسید که چگونه باید یک شرکت نوپای بدون درآمد را ارزشگذاری کنید، باید به کششپذیری ایده بپردازید. در واقع، یکی از شاخصهای اصلی در ارزشگذاری استارت اپ، کشش ایده یا اثبات مفهومی از منظرهای مختلف است.
برای مثال:
الف)تعداد کاربران: اثبات اینکه شما از قبل مشتری دارید، بسیار ضروری است؛ هر چه بیشتر، بهتر.
ب) اثربخشی بازاریابی: اگر بتوانید نشان دهید که قادر به جذب مشتریان با ارزش بالا و هزینه نسبتاً کم هستید، توجه سرمایهگذاران به شما جلب میگردد.
ج)نرخ رشد: نشان دادن اینکه کسبوکار شما با بودجه مالی اندکی رشد کرده، بسیار اثرگذار است. این به معنای پتانسیل رشد بالا و نرخ سرمایهگذاری نسبتاً کم است که برای سرمایهگذاران به شدت جذاب خواهد بود.
اگر دقت کنید، یک رشته مشترک بین این سه مفهوم وجود دارد که آنها را همچون زنجیرهای یکپارچه به هم متصل میکند. یک استراتژی بازاریابی قدرتمند، منجر به رشد چشمگیر شده و وقتی این اتفاق میافتد، تعداد کاربران و مشتریان افزایش خواهد یافت. بنابراین، با ارائه مدارک مناسب مبنی بر داشتن ایده قابل قبول و مقیاسپذیر، به طور خودکار استارت اپ خود را دارای ارزش افزوده بالا معرفی میکنید.
سرمایهگذاران برای اینکه از سرمایهگذاری خود اطمینان حاصل کنند، دوست دارند بدانند که از چه تیمی پشتیبانی میکنند. آیا این تیم میتواند ایده را به سرمنزل مقصود برساند؟ برای حصول این اطمینان، موارد زیر را میتوان در نظر گرفت:
الف)تجربه قبلی روش ارزشگذاری استارت اپها چیست: اگر در تیم مؤسس استارت اپی، افرادی با موفقیتهای قبلی در سایر استارت اپها وجود داشته باشد، جذابیت استارت اپ برای سرمایهگذاران دوچندان میشود.
ب) تنوع مهارتها روش ارزشگذاری استارت اپها چیست: در حالت ایدهآل، یک تیم استارت اپی شامل ترکیبی از متخصصین است که مهارتهای آنها مکمل یکدیگر میباشد. یک برنامهنویس عجیب و غریب، با وجود تمامی مهارتهای کدنویسی، نمیتواند همه کارها را به تنهایی انجام دهد. یک متخصص حوزه زیست فناوری، چیزی از بازاریابی و فروش نمیداند. اما اگر این افراد با یک متخصص بازاریابی یا فردی که در مدیریت استارت اپها تجربه موفق داشته، همکاری کنند، ارزش این شرکت نوپا بیشتر میشود.
ج)تعهد روش ارزشگذاری استارت اپها چیست: داشتن افراد بزرگ (مهارتی، مدیریتی، خلاقیت و …)، تنها بخشی از این معما است. بنیانگذاران استارت اپی، باید وقت و فداکاری لازم را داشته باشند تا بتوان به موفقیت استارت اپ دل بست. تیمی از صاحبان ایده که هر یک در جایی مشغول بوده و عملاً به صورت نیمهوقت با هم همکاری دارند، آنچنان جذابیتی ایجاد نمیکند!
صرفنظر از اینکه از چه فرمول ارزیابی برای ارزشگذاری استارت اپ استفاده میکنید، نمونه اولیه میتواند عاملی کلیدی برای تغییر بازی باشد. اینکه به سرمایهگذاران بالقوه، یک مدل واقعی و تطبیق یافته با محصول نهایی را نشان دهید، نه تنها ثابت میکند که شما سرسختی و چشمانداز واقعی برای تحقق ایدهها دارید، بلکه نشان میدهد که کسبوکار شما به تاریخ عرضه محصول نزدیک است. داشتن یک حداقل محصول پذیرفتن (MVP) به معنای جلب نظر سرمایهگذاران و تأمین مالی موفق خواهد بود.
اگر در بازاری فعالیت میکنید که تعداد صاحبان مشاغل و کسبوکارها، فراتر از سرمایهگذاران راغب برای ایده شما است، این عامل میتواند ارزیابیهای اولیه مرتبط با ارزش استارت اپ را تحت تأثیر قرار دهد. در چنین سناریوی رقابتی، بسیاری از صاحبان ایده و کارآفرینان استارت اپی، از جذب سرمایه ناامید شده و حتی ممکن است برای این کار، استارت اپ خود را به سادگی بفروشند.
برعکس، تصور کنید که شما یک ایده برنامهریزی شده ناب و خلاقانه برای یک استارت اپ فعال در حوزه فناوریهای پیشرفته در اختیار دارید و صنعت هم به خوبی از شما استقبال کرده است. این تقاضای فزاینده، میتواند ارزش شما را در نگاه سرمایهگذاران بیشتر کند.
در صنایع پررونقی مانند هوش مصنوعی، نانو فناوری و سلامت دیجیتال، بسیاری از سرمایهگذاران تمایل بیشتری به تأمین مالی ایدههای جدید دارند. عصر دیجیتال، با فرصتهایی که مردم و متخصصین آن را “مهمترین تحول آتی بشریت” میدانند، یک مثال خوب از این صنایع نوظهور است. اگر حوزه فعالیت شما هم به همین شکل باشد، احتمالاً استارتآپ تازه تأسیس شما هم، دارای ارزش بیشتری خواهد بود.
محصولات با حاشیه سود کم، نمیتواند جذابیت زیادی برای سرمایهگذاران ایجاد کند. بنا به ریسکهای فنی، مالی، بازار و … ، معمولاً ایدههایی که حاشیه سود بالا داشته باشند، با تغییر ساختار بازار و ایجاد یک انحصار فناورانه، بازگشت سرمایه بالایی را به دنبال خواهند داشت و به همین دلیل، آنها تأمین مالی بیشتری را هم شاهد خواهند بود.
روشهای مختلفی برای ارزیابی استارت اپها وجود دارد که در ادامه با برخی از مهمترین آنها آشنا میشویم :
این روش، یک چهارچوب ساده برای برآورد ارزش استارت اپ است که توسط یک نویسنده مشهور و سرمایهگذار فرشته در حوزه کسبوکارهای استارت اپی توسعه یافته است. در این تکنیک، پنج عامل کلیدی برای ارزیابی ایده کسبوکارها وجود دارد که عبارتند از: 1 ) داشتن ایده مناسب، 2) در اختیار داشتن نمونه اولیه، 3) تیم مدیریتی باکیفیت، 4) روابط استراتژیک قوی و 5 ) سبد مشتریان (فروش مناسب).
در روش ارزیابی کارت امتیازی، پس از یک ارزیابی اولیه از استارت اپ، ارزشگذاری دقیقتر آن بر مبنای مجموعهای از معیارهای وزندهی شده انجام میگیرد. معیارهای مورد استفاده در این روش، شامل قابلیت تیمی ( 30 درصد)، اندازه فرصت ( 25درصد)، محصول یا خدمت ( 15 درصد)، محیط رقابتی( 10 درصد)، کانالهای فروش و بازاریابی (10 درصد)، نیاز به سرمایهگذاریهای بعدی (5 درصد)و سایر عوامل( 5 درصد) میباشد.
روش سرمایهگذاری خطرپذیر، از زاویه نگاه سرمایهگذاران، به ارزشگذاری استارت اپ میپردازد. سرمایهگذار، همواره به دنبال بازدهی متناسب با ریسک در سرمایهگذاری است. با توجه به احاطه و تجربه سرمایهگذاران استارت اپی به استانداردهای صنعت و تمرکز ویژه بر ریسک و پتانسیل تجاریسازی، برآورد آنها از ارزش استارت اپ، میتواند کاملاً دقیق باشد.
روش مجموع عوامل ریسک (FRS) است. یک نسخه محدود شده و کوچک از تکنیک “برکاس” است. در این حالت، بنیانگذاران یک عدد اولیه برای ارزش استارت اپ تعیین کرده و سپس، آن را با توجه به ریسکهای موجود، تعدیل میکنند. مجموعه ریسکهای استارت اپی مدنظر در این روش، عبارتند از : “ریسکهای مدیریتی، ریسک مرحله کسبوکار، ریسکهای قانونی و سیاسی، ریسک فروش و بازاریابی، ریسک سرمایهگذاری و تأمین مالی، ریسکهای رقابتی، ریسک فناوری، ریسک حقوقی، ریسک بینالمللی، ریسک شهرت و اعتبار و ریسک خروج موفق از کسبوکار”.
این روش را میتوان تلفیقی از چندین روش ارزشگذاری استارت اپی دانست. سناریوهایی با طبقات بهترین، میانه و بدترین آماده شده و در ادامه، از تکنیکهای “برکاس” و مجموع عوامل ریسک، برای ایجاد یک دامنه واقع بینانه از ارزشگذاری استارت اپی استفاده میشود.
روش ارزش دفتری، به ارزش خالص و مشهود شرکت، یعنی داراییهای ملموس و بخش سختافزاری استارت اپ اشاره دارد. این روش را میتوان یکی از سادهترین شیوههای ارزشگذاری استارت اپ دانست که البته به دلیل در نظر نگرفتن داراییهای نامشهود (مانند بکر بودن ایده، ارزش فناوری و داراییهای فکری ناشی از خلاقیت تیمی)، ارزش واقعی استارت اپ را بیان نمیکند.
در این روش، داراییهای فیزیکی استارت اپ مورد ارزیابی قرار گرفته و سپس بررسی میشود که ایجاد یک نمونه مشابه از این استارت اپ در جایی دیگر، چقدر هزینه در بر داشته و چقدر طول میکشد. متأسفانه، این روش همانند سایر روشهای مبتنی بر داراییهای موجود، پتانسیلهای آتی استارت اپ را در نظر نمیگیرد. علاوه بر این، داراییهای نامشهودی مانند ارزش برند یا روند رو به رشد بازار هم مورد غفلت خواهد بود. با این حال، یک استارت اپ مبتنی بر فناوری، میتواند هزینه توسعه نمونه اولیه، حفاظت از ثبت اختراع و هزینههای تحقیق و توسعه را در نظر بگیرد.
عموماً ارتکاب به برخی اشتباهات رایج در روند ارزشگذاری استارت اپها، اجتناب ناپذیر است. دو اشتباه رایج و به تعبیری دو دام بزرگ ارزشگذاری استارت اپها، عبارتند از:
الف) هرگز تصور نکنید که ارزیابی یک امر ثابت و تغییرناپذیر است:
به عنوان یک کارآفرین استارت اپی، ممکن است با نتیجه ارزیابی استارت اپ خود موافق نباشید. در نهایت، شما باید متغیرهای بازی را به خاطر بسپارید و درک کنید که هیچ ارزشیابی، بالا یا پایین، همیشگی و تغییرناپذیر نبوده و حتی ممکن است درست هم نباشد!
ب)هرگز تصور نکنید که ارزیابی استارت اپ یک کار روتین و آسان است:
همانطور که اشاره شد، ارزشگذاری استارت اپها (به ویژه در مراحل ابتدایی مسیر توسعه محصول)، بسیار دشوار و مبهم است. بنابراین، حتی وقتی یک ارزیابی اولیه دریافت میکنید و از آن راضی هستید، بهتر است با سرمایهگذاران بالقوه در مورد جزئیات بحث کنید، تا مطمئن شوید که همه در مورد نحوه کار در ادامه مسیر، اشتراک نظر دارید.
یکی از کارآفرینی های روز دنیا استارت اپها میباشند که سهم عمده ای از بازار را تشکیل میشود، استارت اپها در زمان جذب سرمایهگذاری برای بنیانگذاران و سرمایهگذاران از اهمیت بالایی برخوردار میباشند و باعث پیشرفت شرکتها میگردد. در واقع به شرکتی که هنوز در راستای بدست آوردن درآمد است که بیشتر توسط شرکتهای دانش بنیان راه اندازی میشوند را استارت اپ میگویند .
2. در حال راه اندازی سیستم استارت اپ : در این مرحله سیستم و جنس داریم ولی درآمدی را نداریم این مرحله مشکلترین راه جذب سرمایه میباشد در این مرحله باید راه های تولید و عرضه محصول و جنس آموزش داده شود.
3. در این مرحله بعد از راه اندازی استارت اپها : در این مرحه با شرکت مورد نظر بوجود آمده است ولی باید در جهت پیشرفت و توسعه آن تلاش کرد. بنابراین باید روندهای ارزشگذاری یک شرکت را بیاموزیم که شامل موارد زیر است :
یکی از ویژگیها در ارزیابی استارت اپها این است که ریسک بالایی دارد، استارت اپها، بنیانگذاران و کارمندان را تشویق میکند که خارج از کلیشه ها فکرکنند و کار را سرعت دهند.
شرکت آمریکایی در دره سیلیکون در جنوب شرقی سانفرانسیسکو در ایالات متحده آمریکا قرار دارد، استارت اپها و دفاتر مرکزی از مطرح ترین شرکتهای جهان است.
در یک شرکت استارت اپ همه چیز ریسک بالایی دارد ولی یک شرکت مانند سیسکو یا گوگل را در نظر بگیرید در این موارد شرکت سر جای خود قرار دارد. شرکتهای جدیدی مانند فیسبوک، اپل، گوگل شکل گرفته اند که نام آن ها از شرکتهای تولید کننده آنها شکل گرفته است، در سال 1۹۵۰ تکنولوژی و آموزش عالی با یکدیگر ترکیب شده و در فعالیت استارت اپها نقش مهمی داشتهاند.
برای مثال فردی را در نظر بگیرید که ایدهای را ارائه میدهد و با فرد دیگری خواستار تأسیس شرکتی میگردد برای ارزیابی ایده به چند متخصص نیاز است و در صورت تأیید متخصصین برای ایده، یک سرمایهگذار تقاضای یک نمونه کار به ازای ۵۰ هزار دلار را میدهد، بنابراین این ایده منجر به سود و منفعت قابل توجهی گردیده است.
کل فرهنگ و ذهنیت در همکاری استارت اپها خلاصه میشود، همکاری با شرکتهای دیگر، سیستمهای مجازی، مشاوران، مدارس و هر چیزی که در محیط دیده میشود در استارت اپها گنجانده میشود.
فرهنگ استارت اپها یک فرهنگ نانوشته است، یعنی انسان اول فرهنگی که دلش میخواهد برای کمپانی مد نظر خودش میسازد، زمانی که به شرکتهای بزرگی که از استارت اپها شروع میشوند نگاه کنیم، فرهنگی را در برمیگیرند که موسسات، شرکتها میخواهند.
آدمهایی که در یک استارت اپ کار میکنند، میتوانند یک شرکت را به اوج برسانند، فرهنگی که برای کمپانی ها میخواهیدبسازید خیلی مهم است. استارت اپها شکستها را قبول میکند.
در مدیریت یک استارتآپ، مهندسان کنار هم نشسته، با هم تبادل نظر نموده و از یکدیگر موضاعات جدیدی را میآموزند .مثلا شرکت سیلیکون را در نظر بگیرید، همهی افراد با یکدیگر هم نظر و همکاری داشته و در سهام شرکت شریک شده و در جهت پیش برد شرکت مشارکت مینمایند.
شرکت تجاری معمولی دارای کسبوکاری است که ما قصد گسترش آن را نداریم، در شرکتهای تجاری فرصتهای رشدو توسعه وجود دارد ولی هدف اصلی این شرکتها توسعه آن نیست.
با توجه به اینکه در یک استارت اپ، قصد داریم که استارت اپها را به یک شرکت بزرگ تبدیل کنیم و در مدت زمان بسیار کوتاه استارت اپها را گسترش دهیم.
یک استارت اپ تراز نقدینگی ندارد، استارت اپها در حال بزرگ شدن و پیشرفت است، ولی هنوز آنقدر درآمد ندارد که خرج خودش را بدست آورد. در شرکتهای بزرگ، اول باید به ایده برسید و بعد باید در مورد آن فکر کنید و سپس باید تأییدهای لازم را بگیرید. در استارت اپها ۶ ماه زمان لازم است تا محصول شما تولید شود و وارد عرضه بازار گردد.
خروج از استارت اپها، یعنی اینکه یک شرکت به یک شرکت بزرگتر و یا به یک شرکت سرمایهگذاری فروخته شده است، یا سهام شرکت وارد بورس شده، شرکت فیسبوک مثال خوبی برای مفهوم خروج است، خروج یعنی اینکه افرادی که شرکت را راه انداخته بودن یا عملاً از شرکت بیرون آمدهاند یا اینکه توانستن از شرکت یه سرمایه چند میلیون دلاری در بیارن همین نکتهها خیلیها را برای ایجاد استارت اپها تشویق مینماید.
با توجه به اکوسیستمی که حول جهان استارت اپ ساخته شده، افراد میتوانند هر وقتی که خواستند در استارت اپها حضور داشته باشند، و محیط استارت اپها دارای جنبههای سرگرمی برای افراد است. در صورتیکه در شرکتهای بازرگانی و ادارهها فرهنگ خاصی از ساعت ۹ صبح تا 5 بعدازظهر وجود دارد.
یک راه این است که ارزیابی را به عنوان چیزی فراتر از مسائل مالی بدانید.
لیلی بالفور” از مشاوران “آتلیر” میگوید: “ارزشگذاری استارت اپها یک مسئله علمی و هنری است. علم بخش آسان وعینی است. ما به راحتی میتوانیم ارزش شرکتهای مختلف را بر اساس معیارهای چندگانه و علمی بسنجیم و سپس با هم مقایسه کنیم. هنر بیشتر جنبه ذهنی دارد: قدرت یک تیم چقدر است؟ احتمال وقوع یک اتفاق به چه میزان است؟ تکنولوژیها و نوآوریهای شرکت چیست؟
اینها جنبههای مبهمتری از ارزشگذاری استارت اپها است. جنبه دیگر ارزیابی بررسی شرکتهای مشابه موجود در بازار است.
“جورجین هوانگ”، مدیر عامل و یکی از بنیانگذاران “فیری گود باس” میگوید: “بر اساس تعریفی که از استارت اپها ارائه شده است، آنها سابقه طولانی در زمینه درآمدزایی و جریان نقدینگی ندارند، بنابراین برای ارزشگذاری استارت اپها باید به شرکتهای موجود در بازار نگاه کرد و نوع و زمینه صنعتی که در آن فعالیت میکنند را درک نمود.”
اینها اولین گامها هستند: فکر میکنید ارزیابی چیزی فراتر از مسائل مالی است اما سپس به صراحت درباره ارزش پولی شرکتهای مشابه فکر میکنید. اما در دنیای استارت اپها روشهای بسیاری برای ارزیابی وجود دارد.
2. روشی که بعضی از افراد برای ارزشگذاری استارت اپها ترجیح میدهند روش استاندارد و چندگانه درآمدی است. البته این روش با توجه به مدلهای درآمد تکراری در نظر گرفته شده است. این روش بهترین و جامعترین نگرش را نسبت به جریان نقدینگی و اینکه این فعالیت چه میزان ارزش افزوده برای افراد ایجاد میکند را فراهم میآورد . در بعضی بازارها متوسط سود سالانه بین 5 تا 8 برابر سه سال گذشته است اما در کسب و کارهای SAAS ، این دامنه ممکن است در محدوده 8 تا 12 برابر باشد .
علاوه بر مدل سود استاندارد، دیگر عواملی که باید مورد توجه قرار گیرند عبارتند از بدهیهای قبلی یا دوران مالی و همچنین سرمایه فکری محصول یا خدمات. در شرایطی که خریداران استراتژیک حضور دارند و یک شرکت دارای نوعی حق ثبت اختراع یا تکنولوژی اختصاصی است، ارزیابیها میتوانند بدون در نظر گرفتن سود انجام شوند.
3. سرمایه انسانی
4. روش ارزش بازار
مشخص کردن روش ارزشگذاری استارت اپها کار سادهای برای یک سرمایهگذار نیست زیرا بسیاری از آنها داراییهایغیر مستقیم بسیار زیادی دارند. به عبارت دیگر، یک سرمایه گذار بالقوه باید ارزش ایدهها، دانش و تواناییهای انسانی تیم را محاسبه کند .
دو راه برای ارزیابی پروژه وجود دارد: اول باید از تیم و تخصص آنها مطلع شویم، یعنی باید پروژه را بر اساس افرادی که آن را توسعه میدهند ارزیابی کنیم ( زمانی که شما در یک بخش مشترک و عمومی از اقتصاد به عنوان مثال IT ، با کسانی که شما را ارزیابی می کنند، کار کنید، ارزیابی بسیار سادهتر است ). دوم من میتوانم ارزیابی صرفا ریاضی بر اساس حجم بازار قابل دسترسی انجام دهم. هنگامی که یک سرمایهگذار حداقلهای ابتدایی را بداند، میتواند به راحتی توان بالقوه استارت اپ و به تبع آن میزان سودآوری در آینده را بررسی نماید.
در گفت و گوهای بین “کارات” و “وی سی ای” ما متوجه شدیم که منظور از ارزشگذاری استارت اپها، بررسی معیارهایی مانند درآمد ماهانه نیست، بیشتر هدف سهامی است که سرمایهگذار در قبال دریافت آن پول پرداخت میکند. با یک حساب سرانگشتی مشخص میشود که این سرمایهگذاران چیزی در حدود 20 تا 25 درصد انتظار سودآوری دارند .
مشکل اینجاست که حداکثر کردن سود خود میتواند مشکلاتی را در آینده به وجود آورد. یعنی شما برای توسعه استارت اپ و یا راه اندازی استارت اپهای دیگر به مشکل برمیخورید. بنابراین برای ارزشگذاری استارت اپها باید از یک روش قوی و منطقی استفاده نمایید .
به عنوان یک بنیانگذار، افراد میخواهند یک کار عملیاتی بزرگ را شروع کنند و در صورت فروش نیز دارای سهام کافی باشند.
این روش بر اساس کنترل است:
چه روشی باعث میشود من سهام کافی داشته باشم؟ هنگامی که کسب و کار در حال رشد بود، بنیانگذار تمام شرایط لازم را فراهم کرده است اما به دلیل انتخاب روشهای ارزیابی اشتباه در دوران اولیه، این شرایط رشد در دورههای بعدی فراهم نشده است .
یک مدل با جدولهایی که شامل مراحل اصلی کسبوکار است، طراحی شده است (بر اساس نوع کسبوکار). این روشی یک ابزار برای تحلیل حساسیت در مورد اینکه چه روش ارزیابی در دورههای اولیه قابل قبول است تا خروجی خوبی به دست بیاید، به ما ارائه میدهد. البته، فرض بر این است که در سری A ارزیابیهای بعدی بر پایه و اساس میزان سودآوری است.
بعضی از افراد با 20 سال تجربه در زمینه ارزشگذاری استارت اپها، ارزیابیهای بسیاری را در بسیاری از صنایع مختلف (فناوری اطلاعات، فناوریهای بیولوژیکی، محصولات مصرفی و …) انجام دادهاند. یکی از روشهای پیشنهادی، روش تخمین جریان نقدینگی است. کلید استفاده درست از این روش برای ارزشگذاری استارت اپها عبارت است از :
1. تخمین تقاضای کل بازار برای محصول یا خدمات استارت اپ و رشد مورد انتظار آن.
2.پیش بینی سهم بازار در یک جدول زمانی .
3. پیش بینی جریان نقدینگی با شناسایی هزینههای ثابت و متغیر استارت اپ و نیازهای سرمایهگذاری در آینده و هزینههای سرمایه .
با تمام این پیشبینیها ما نباید خیلی خوش بین باشیم. ما باید توجه داشته باشیم که بسیاری از استارت اپها با شکست مواجه شدهاند و آوازه عدم موفقیتشان در همه جا پیچیده است. ما باید در بین پیشبینیهای خود میزان ریسک موجود را نیز بررسی کنیم. ما این میزان را با توجه به مرحله چرخه عمر استارت اپ تعیین میکنیم. تمام این پیشبینیها باید بر مبنای منابع تجربی باشند تا مورد اعتماد قرار بگیرند.
ارزشگذاری استارت اپها به این شیوه کمک میکند تا بنیانگذار مکالمات معنیداری با سرمایهگذاران داشته باشند. بدون انجام این نوع ارزیابی افراد به هیچ عنوان ارزش واقعی کارشان را متوجه نخواهند شد .
روش مقایسهای در ارزیابی معاملات اخیر یا سرمایهگذاری های M & A رایجترین روشی است که سرمایهگذاران برای ارزشگذاری استارت اپها از آن استفاده میکنند. این یک روش عادلانه برای ارزشگذاری استارت اپها است .البته، نقطه ضعف این روش ارزیابی این است که ارزشگذاری استارت اپها بسته به شرایط بازار به شدت تغییر میکند. به عنوان مثال، یک نوع خاص از استارت اپ ممکن است در مدل سازی در مقایسه با نوع دیگری از استارت اپ بسیار متفاوت باشد. با این حال، این روش فقط برای استارت اپهای خاص کارایی ندارد و در همه بازارهای مالی مورد استفاده قرار میگیرد.
این روش ارزیابی جدید مبتنی بر مشتری است که توصیه میشود حتما انجام شود. این روش تشخیصی و دقیقتر است، زیرا مهمترین عوامل تعیین کننده ارزیابی شرکت یعنی حقوق مشتری، حفظ مشتری و سودآوری به طور مستقیم بررسی میشوند. در حالی که در روشهای سنتی این عوامل در نظر گرفته نمیشوند .
این روش ارزشگذاری استارت اپها با استفاده از تجزیه و تحلیل مشتری، کسبوکار را ارزیابی میکند تا بتواند به خوبی مشتریان جدیدی برای شرکت به وجود آورد و آنها را حفظ نماید. سپس این اطلاعات را به یک مدل ارزیابی جریان نقدینگی بر اساس استانداردهای کلی تبدیل میکند .
در حال حاضر افراد بیشتر تمایل دارند از روشهای تامین مالی و ارزیابی محافظه کارانه استفاده کنند. ما باید مفروضات ارزیابی خود را بر اساس واقعیتهای محیط بیرونی پایهریزی کنیم. معمولا شاخص های کلیدی که سرمایهگذاران به دنبال آن هستند مربوط به مدیریت ریسک میشود. آیا ما یک محصول خوب داریم؟ آیا ما تیم خوبی هستیم؟ آیا چشم انداز ما به اندازه کافی وسیع است؟
در این روش به این سوالها پاسخ داده میشود و سپس آنها را با ارقامی واقعی نمایش میدهد. این روش با روش “برکوس”و روش Summation Factor Risk مطابقت دارد و به ما کمک میکند تا محدوده ارزشیابی درست را اصلاح کنیم. درنتیجه این امکان فراهم میشود که با سرمایهگذاران واقعی مذاکره کنیم و سودآوری بیشتری داشته باشیم.
این روش بر اساس ارزیابی سود ناخالص است. سود ناخالص یک نشانه بزرگ برای رشد، سلامت شرکت و نفوذ بازار است و در عین حال نمایانگر درستی ارزشگذاری استارت اپها است زیرا به طور مداوم کسب و کار و سرمایهگذاری رابررسی مینماید.
به عنوان مثال، ما با تقلید کردن از شرکتهای دولتی که بیشتر شبیه به کسب و کار ما هستند ارزش خود را افزایش میدهیم. سپس از همان فرمول ارزیابی که برای سود ناخالص است استفاده میکنیم. فرمول مورد استفاده ما :
درآمد ناخالص ممتاز ( 12 ماه گذشته ) = 19/5 * ارزش فعلی
هنگامی که به دنبال شرکتهای مشابه میگردید باید مدل کسب و کار، صنعت و مشتریان بسیار مشابهی با شما داشته باشند. شما حتی میتوانید یک شرکت رقیب را نیز انتخاب کنید.
روشهای مختلفی برای ارزشگذاری استارت اپها وجود دارد از جمله: روش چندگانه درآمدی، روشهای هزینهای وغیره. به عنوان یک خریدار یا فروشنده، شما قطعا میخواهید روشی را انتخاب کنید که بیشترین سود را برای شما به ارمغان بیاورد. فرض بر این است که شخص در طرف دیگر معامله نیز به دنبال استفاده از روشی است که سود شما را کاهش دهد.
به طور معمول، با این حال، هر صنعت دارای یک استاندارد است که میزان حداقلها را مشخص میکند. یک کسب وکار خرده فروشی محلی احتمالا 1 یا 2 بار در سال افزایش سود دارد. یک استارتآپ با فناوری و پتانسیل رشد بالا برای درآمدهای خود رشد چند برابری را پیش بینی میکند .ار مشابهی با شما داشته باشند. شما حتی میتوانید یک شرکت رقیب را نیز انتخاب کنید.
همانطور که میبینید، افراد مختلف روشهای مختلفی برای ارزشگذاری استارت اپها دارند. با این حال، تفاوت بسیار کوچک است. کمی تفاوت در محاسبهها یک تغییر بزرگ در چشم انداز به وجود میآورد.
اما بسیاری از آنها در هنگام شناخت، ارزشها، عناصر انسانی و مالی را مورد توجه قرار میدهند. “ناتان لوستیک”، مدیر عامل شرکای ماگما، این ایده را مطرح میکند.
او میگوید: “بدیهی است که ارزیابی مهم است، اما اگر شما شریک درستی پیدا کنید که در زمینههایی غیر از پول شما رایاری کند، مطمئنا بیشترین سودآوری را خواهید داشت. همچنین شما باید صورت حسابهای خود را به دقت مطالعه کنید.گاهی اوقات قوانین روشهای ارزیابی با یکدیگر متفاوت هستند .”
بنابراین، به یاد داشته باشید: شما باید هر دو ملاحظات انسانی و مالی را در نظر بگیرید. اما اطمینان حاصل کنید که هرگز کارمندان خود را فراموش نکنید، حتی زمانی که ساعتها به بررسی جداول و نمودارها میپردازید .چرا که این نیروی انسانی است که هسته اصلی یک استارت اپ را تشکیل میدهد.
ارزشگذاری استارت اپها اغلب نیاز به اطلاعاتی از شرکتهای مشابه دارند. سرمایهگذاران به رقبا و سایر شرکتهای مشابه در صنعت نگاه خواهند کرد تا بتوانند بدانند که چگونه شرکتشان را به چشم انداز مورد نظر برسانند. آنها به اطلاعات مالی و چگونگی افزایش سود این شرکتها نگاه میکنند. شما در واقع باید این اطلاعات را از طریق پایگاه دادههای کتابخانه عمومی به دست بیاورید.
اگر شما عضو کتابخانه نیستید باید حتما این کار را انجام دهید. کتابخانههای عمومی دارای یک مخزن کامل از پایگاه دادههای تحقیقاتی هستند که به راحتی در اختیار شما گذاشته میشوند. اغلب دانشگاهها پایگاههای دادهای بزرگتر و غنیتری دارند. در هر صورت عضو یک کتابخانه شوید و از منابع اطلاعاتی آن استفاده کنید .
برای راحتی شما کاربران عزیز، دو روش برای دانلود مقالات در سایت قرار داده شده است.
دانلود مقاله با عضویت در سایت علی اصغر شکرشکن
دریافت فایل PDF مقاله با پر کردن فرم زیر
"*" indicates required fields
چقدر این مقاله مفید بود؟
بر روی یک ستاره کلیک کنید تا امتیاز شما مشخص شود!
میانگین امتیاز 0 / 5. تعداد آرا: 0
اولین نفری باشید که به این مقاله امتیاز میدهید